حالم بداست ازهجوم دروغ و هجمه و ریا
حال خوشی ندارم از کلامی که بی فکر و بی احترام از حضور هم می زنیم
کلامی می گوییم بدون فکر که برسردیگری چه خواهد امد
از کنارانسانها به راحتی می گذریم بدون اینکه بدانیم این قدمهای ماست که باید تاوان دهد
گیرم که خلقی را به دروغ بفریفتی با دست انتقام طبیعت چه می کنی
کم کم دارد رنگ یاس می گیرد فریاد و سکوت من
ای خدا مدد کن برای یاری این فریادها
دیگر فریادهامان دارد رنگ خون می گیرد بس است خسته شدم